🧑🏻🦲یکی بود، یکی نبود. پشت کوه «قاف» توی روستای کوچکی، پسری به اسم «حسن کچل» در روزی آفتابی از خواب بیدار شد و از کلبه بیرون رفت. 🐓او با خودش گفت: «یه روز تازه! ببینم امروز باید چی کار کنم.» بعد برای مرغ و خروسها دونه ریخت و ... .
🔎موضوعات قصه
#حسن_کچل
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸
@koodak_iranseda
🔸
@koodak_iranseda