👳🏻♂روزی یک دانشمند قلابی با شاگردانش داشتند از راهی عبور میکردند که رهگذری را دیدند که سبدی روی سرش داشت.
🗑️او از مرد خواست تا میوههای توی سبدش را به او بدهد، اما توی سبد مرد میوه نبود، بلکه مقداری پِهن (مدفوع حیوان) بود...
🔎موضوعات قصه:
#دانشمند#قصه_های_کهن_پارسی
🎧از همین سری بشنوید🔻
🔹https://b2n.ir/j87740#قصه_صوتی#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸@koodak_iranseda
🔸@koodak_iranseda