👳🏻♂روزی نصرالدین با خداوند در حال راز و نیاز بود و از درگاه او طلب هزار سکه طلا میکرد.
👨🏻🦱 مرد طلافروشِ خسیسی که در همسایگی او زندگی میکرد، راز و نیاز نصرالدین با خداوند را شنید و تصمیم گرفت تا نقشهای بکشد و نصرالدین را رسوا کند....
🔎موضوعات_قصه:
#خساست#قصه_های_مادربزرگ
🎧از همین سری بشنوید🔻
🔹https://b2n.ir/j37003#قصه_صوتی#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸@koodak_iranseda
🔸@koodak_iranseda