📔 لذت مطالعه (خلاصه کتاب) 🔔 ناقوس ها به صدا در می آیند.(۴۶) 📚 انتشارات عهدمانا علی تعجب کرد؛ ابوموسی اشعری، همان کسی بود که در جنگ جمل، امام را یاری نکرد و عملاً در مقابل او ایستاد. پس اینک چگونه می توانست نمایندهٔ امام در شورای حکمیت باشد و بر حق تکیه بزند و از حقوق على دفاع کند ؟! علی گفت : « من به ابوموسی اشعری راضی نیستم و او را شایستهٔ این کار نمی دانم. او از ما جدا شد ، مردم را از یاری من بازداشت ، سپس فرار کرد تا اینکه به وی تأمین دادم و از گناهش گذشتم. من به حکمیت ابن عباس راضی ام که شایسته تر از اوست. » مخالفان گفتند : « خیر ! ما جز به ابوموسی به دیگری راضی نیستیم. » بار دیگر اختلافها بالا گرفت. طبل تفرقه به صدا درآمد. یاران دیروز و مخالفان امروز على ، به گونه ای سخن می گفتند که گویی نمایندگان معاویه اند. دستور از او می گیرند و آب به آسیاب او می ریزند. علی رو به آنان گفت : « معاویه برای چنین حکمیتی عمروعاص را برگزیده که با او هم رأی و نظر است ، در حالی که ابوموسی در این امر با من هم عقیده و هم رأی نیست. پس شما هم باید در برابرش ابن عباس را قرار دهید ، زیرا عمروعاص گرهی نمی بندد مگر اینکه ابن عباس آن را بگشاید و گرهی را باز نمی کند که پیش از او ابن عباس آن را نبندد. امری را حکم نمی کند مگر اینکه آن را سست سازد و کاری را سست نمی کند که آن را محکم نسازد. » اما سخنان امام تأثیری در آن مردان ریش دراز و قاریان قرآن نداشت و پس از مدتی مجادله ، پیمان نامهٔ حکمیت نوشته شد : « رضایت دادیم که در برابر حکم قرآن ، هر چه باشد تسلیم شویم و هر دستوری داد اجرا کنیم. ما در اختلافاتی که در میان ماست ، کتاب خدا را از ابتدا تا انتها بین خود گم ساختیم. علی و پیروانش رضایت دادند که ابوموسی اشعری را به عنوان ناظر و حاکم بفرستند ، معاویه و پیروانش هم به گسیل داشتن عمروعاص به عنوان ناظر و حاکم رضایت دادند. ایشان عهد و پیمان خدا را از آن دو نفر گرفتند که کتاب خدا را ملاک قرار داده و در حکم کردن از مطالب آن ، به چیز دیگر تجاوز نکنند. از این پس سلاح بر زمین گذاشته می شود ، راه ها باز می گردد و حاضر و غایب هر دو گروه از نظر امنیت یکسان هستند و تا صدور حکم از سوی نمایندگان، امنیت و دوستی بر دو طرف حاکم خواهد بود. ↩️ ادامه دارد...