آبـی تر از آنیـم که بی‌رنـگ بمیـریـم از شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم ما آمده بودیم تا مرز رسیدن همراهِ تو فرسنگ‌به‌فرسنگ بمیریم! ما را بکُش و مُثله کن و خوب بسوزان لایق که نبـودیم در این جنگ بمیـــریم یک جرأت پیداشدن و شعر چکیدن بس بود که با آن غزل آهنگ بمیریم پای طلب و شوق رسیدن همه حرف است بد خاطره‌ای نیست، اگر لنگ بمیریم... تقصیر کسی نیست که این‌گونه غریبیم شاید که خدا خواسته دل‌تنگ بمیریم... فرصت بده ای روح جنون تا غزل بعد در غیرت ما نیست که از سنگ بمیریم هرگز نکنم شکوه و ناله نه گلایه الحق که در این دایره خون‌رنگ بمیریم ☕️