چرا لااقل صحبت نمیکنید؟
_صحبت با چه کسی؟
صحبت با رهبران اسرائیلی
_منظورت مکالمهی بین شمشیر و گردن هست؟
بخشی از مصاحبهی غسان کنفانی
غسان را از سالهای دبیرستان دوست داشتم
از همان وقتها که ادبیات عرب برایم جالب شد، نامههای غسان و غادة یکی از علاقههای بزرگم بود؛ که البته هیچوقت کتابی از این نامهها در ایران چاپ نشد!
سال دوازدهم به قدری دلبسته نوشتههایشان شده بودم که جلد جزوهی ادبیاتم، شد عکسی از غسان+ جملهای از غادة
آنوقتها گمان میکردم همه حرفهای غسان را میفهمم؛
زمان گذشت و تقدیر من را در جایی نشاند که برای اولینبار عمق حرفهای سیاسی و حماسی غسان را بفهمم؛ فهمیدم که قبل از این، آن نوشتهها روح من را لمس نکرده بودند!
نمیدانم درباره عاشقانهها هم همین باشد یا نه؛ باید عاشق بود تا عمق عاشقانهها را حس کرد یا نه؟
راستش از عاشقانههای جهان چیزی نمیدانم؛ اما از حقایق، آنقدر میدانم که حب وطن حق است! میخواهد در فلسطین باشد یا ایران، تفاوتی ندارد؛ حرفهای غسانی که ۱۹۷۲ ترور شد، همانی است که ما در سال ۲۰۲۵ میگوییم؛
و اسرائیل، همانی که غسان را ترور کرد، همانی که خبرنگاران ما را در ساختمان صداوسیما به شهادت رساند؛ همانی است که میخواهد صدای حق را خاموش کند، و آشکارا در مسیر باطل است!
به امید خدا پیروزی حق را جشن خواهیم گرفت؛ اما اگر پیش از آن، ما شهید شدیم در تاریخ بنویسید ما ایستاده مردیم، ما درحالی که لبخند زده بودیم و میدانستیم که خداوندمان شاهد دردهایمان است، درحالی که مانند امام شهیدمان هَیهَاتَ مِنَّا الذِّلَّة را فریاد میزدیم شهید شدیم؛ بنویسید شهید شدیم وقتی که یقین داشتیم که با حقیم! شهید شدیم وقتی ترسمان نه از مرگ که از اهانت به وطن بود. شهید شدیم زمانی که شوق شهادت داشتیم.
نامه ای از طرف ساناز
چهارشنبه ۲۸ خردادماه ۱۴۰۴
#کبوتر
#روایت_چهارم
https://eitaa.com/m_fayaz96