حسااابی مشغول تمیز کردن خونه بودم آخه قول داده بودم به مامان که به محض تموم شدن امتحانا و شروع تابستونم مثل یه ارتش تک نفره خونه رو تمیز کنم.. از اونجا که امتحانا خیلی زودتر از موعد تموم شد به ناچار یکی یکی یکی کابینتا رو خالی کردم و ظرفهای اضافی رو گذاشتم تا ببرم توی انباری پایین دونه به دونه ی کمدها مرتب شد تا ابزار اضافی جای وسایل مهم و پر استفاده رو اشغال نکنه! . حدود ۳ الی ۴ بار به یاری آسانسور، بهترین اختراع بشر(در اون لحظه😂) کلی کارتون و پلاستیک و کیسه زباله بردم تو کوچه و گذاشتم توی سطل زباله.. اومدم بالا..مامانم با یه لحن طنز گفت: "میگم دستت درد نکنه هاا عاقبت بخیر بشی ولی بذار فردا داداشت اینارو میبره میذاره تو انباری، بیشتر ازین رفت و آمد کنی همسایه‌ها فکرمیکنن مورد مشکوکی زنگ میزنن ۱۱۳..😂" آره خلاصه زندگی در جریانه دم اونهایی که امنیتمونو تامین کردن تا بتونیم توی این شرایط بجای قایم شدن تو پناهگاه خونه‌تکونی کنیم خیلی گرم💥 -از‌معصومه‌(درشهرکریمه‌اهل‌بیت)‌به‌توکه‌داری‌این‌متنو‌میخونی: غمت نباشه، ما کنار همیم... https://eitaa.com/m_fayaz96