امان از شب ها! این موجودات عجیب که بر روی راز های خود پرده ای سیاه افکنده اند. و اما با طلوع مهر، نور پرده ی ظلمات از راز شب بر میدارد، در بوق و کرنا میکند و همه را از خواب ناز می پراند.. در واقع کم پیش نیامده که شب بخوابم و صبح برق از کله ام با صدای خانواده که راز شب را فریاد می‌زنند بپرد. خون شهدای شب بیدار کننده است هم از خواب دنیا هم از خواب غفلت... ایندفعه دیگر چه شده؟ بله اسرائیل به مثابه حیوانی که نفس های آخرش را می‌کشد ، حمله به ایران را دستاویزی برای نجات خود می یابد. جا خوردم؟هم خیر هم بله... خیر چون گویی به انتظار این خبر نشسته بودم و بله چون فکر نمیکردم به همین زودی بوی ظهور آن یوسف گمگشته برایم آشکارتر شود و نوید صبحی دل انگیز در قلبم سوسو بزند. آری حوادث عالم سرسام آور و ظهور است که بغتته اتفاق می افتد... نکند که ما ازین غافله جا بمانیم؟ و اما با طلوع مهر، نور پرده ی ظلمات از راز شب بر میدارد، در بوق و کرنا میکند و همه را از خواب ناز می پراند! این جمله مرا به خوابی در گذشته کشاند... خواب دیدم که اذان صبح را گفته اند من خسته تر از همیشه دراز کشیده و در خواب و بیداری هستم و نماز صبحم را به علت خستگی و خواب آلودگی به تاخیر می اندازم که ناگهان متوجه میشوم آسمان با سرعتی غیرعادی تر و سریع تر از همیشه اش روشن و روشنتر میشود؛ سریع بلند میشوم وضو بگیرم و نماز صبحم را بخوانم اما کار از کار گذشته و خورشید طلوع کرده و مرا با نماز قضا شده ام تنها و مبهوت گذاشته... الحمدالله وقتی از این خواب بیدار شدم صدای دلکش اذان صبح گوش و هوشم را نوازش داده و مژده ای برای نعمت نماز اول وقت بود... همان دم تعبیر خوابم ناخودآگاه به ذهن آمد که هشدارر!! حواست باشد غافل نشوی و از ظهور مولایت باز بمانی! فرصت ها مانند ابر درگذرند و خواب غفلت جز پشیمانی سودی ندارد... آری مراقب راز شب ها باشید! این موجودات عجیب راز دار معلوم نیست چه چیزهایی را دل خود پنهان کرده اند... /نامه ای از پریماه از اصفهان📬/ #روایت_نوزدهم #کبوتر https://eitaa.com/m_fayaz96