سلام
من از تهرانم صدای انفجار و پدافند رو از خیلیییی نزدیک شنیدم و قلبم به تپش افتاده ، استرس لحظه ای اصابت موشک داشتم و ... اما ترس و استرس اصلیم از خود مرگ نبوده ترس و استرسم از این بوده که پرونده اعمالم بسته میشه و حسرت ابدی در اون دنیا بابت کم کاری هام در این دنیا ...
روی صحبت من با اوناییه که مثل من با شروع جنگ تازه به خودشون اومدن
رفیق ، من و تویی که توی آرامش خودسازی نکردیم ، سیر و سلوک نکردیم ، ربطمون رو با خدا پیدا نکردیم ، رابطمون رو با خدا قوی نکردیم و ... حالا حقمونه که توی این نبرد تازه به خودمون بیایم
با صدای انفجار و پدافند و ... به خودمون بیایم
ترس از آینده سر جاش ولی کاش بیشتر ترس از خود حقیقیمون در آینده داشته باشیم اینکه چقد به خدا نزدیک میشیم و ...
کاش از قبل خودمون رو ساخته بودیم تا با ایمان بیشتر ، آرامش بیشتری داشتیم و رابطمون با خدا تنگاتنگ بود و حالا از درون قوی و درعین حال آروم بودیم و تلاش میکردیم
ولی حالا هم تا دیر نشده باید فرصت رو غنیمت بدونیم و از همین لحظه شروع کنیم
خیلی کوچیک تر از اونیم که بخوام راهکار بدم ولی یادگرفتم که از بدیهیات برا شروع همینه
یه توبه اساسی
یه برنامه اساسی
یه فکر اساسی راجب ربطمون با خدا
یه صحبت اساسی با خدا و امام زمان علیه السلام
و یه شروع پر قدرت و اساسی برای ساختن خودمون از هر نظر
علمی
مطالعاتی
معنوی
پاکی
سلامتی
و ...
رفیق اگه پایه ای بسم الله 💪
نذار دیر شه ...
یاعلی
/نامه از گمنام تهران📬/
#کبوتر
#روایت_پنجاهودوم
https://eitaa.com/m_fayaz96