براتون مینویسم از تهران منطقه .. که رژیم صهیونیستی گفت تخلیهش کنین:)
روز جمعه بود که ساعت گذاشتم تا برای خوندن آخرین امتحانم بلد شم که با پیام دوستم و اخبار مواجه شدم ، و اونجا بود که مرحله جدید زندگی من آغاز شد.
شک بودم و ترس داشتم از آینده که تابستونی که ذوقش رو داشتم قراره چی بشه. با خودممیگفتم قرار بود آخرین امتحان رو بدم تعطیلاتمشروع شه و برم سراغ فیلم های ندیده و کتاب های نخونده. میگفت جنگ طوریه که یه لحظه شادی و احساس سربلندی میکنی و غرور اما یه لحظه بعد ترس و وحشت و ناامیدی تورو فرا میگیره. سعی کردم خودم رو با شرایط وفق بدم چون زندگی هنوز ادامه داره و نصرمناللهوفتحالقریب!
یکم فکر کردم و دیدم چه راه سختی جلو رومه و باید ایمانم رو قوی تر و خودم رو در برابر مشکلات مقاوم تر کنم تا بتونم لیاقت سربازی امامزمان"عج رو داشته باشم.
وظیفه ما که نمیتونیم تن به تن با شیطان بزرگ بجنگیم ، دعا و توکل به خداست.
امداد و کمک الهی رو دست کم نگیریم چراکه بهمون ثابت شده حتی اگه شرایط مثل خرمشهر باشه خدا میتونه آزادش کنه:)
/از طرف مهدیس بنده کوچک خدا📬/
#کبوتر
#روایت_شصتوهفتم
https://eitaa.com/m_fayaz96