۶.
نزدیک ظهر/ عاشورا
کربلا
عمر سعد خشمگین است
از چشمان بی خوابش خون میچکد.
صلابت و صبوری حسین علیه السلام بی تابش کرده!
نور جمال سبط پیامبر چشمان خفاش گونه اش را میزند!
حسین را میبیند و نمیبیند!
حسین را می شناسد و نمیشناسد!
چه کند با غرورش؟
چه کند با آرزوهای دور و درازش؟
به خود میپیچد!
طمانینه ندارد.
3⃣2⃣ |
@m_fayaz96