صبح روز عاشورا فرمان می‌رسد خیمه‌ها را به هم‌دیگر نزدیک‌تر کنید. به شکل نعل اسب دور تا دور خیام را خندق حفر کرده و آن را پر از هیمه و خار و خس می‌کنند و آتش می‌زنند تا حمله از پشت سر را دفع کنند. امام چشمان خود را بر هم می‌نَهَد و دست بر آسمان بلند کرده دعا می‌کند: خدایا تویی پناه من در هر غم و اندوه... تویی مایه‌ی امید من در هر پیش‌آمد سخت... تویی ملجأ من در حوادث ناگوار... همیشه تو بوده‌ای که به داد من رسیده‌ای و کوه‌های غم را از سر راهم برداشته و از طوفان غم نجات داده‌ای. عاشقانه‌های امام حسین... عاشقان را بر سر خود حکم نیست هر چه فرمان تــــو باشد آن کنند... - شب دوم، ادامه دارد... 📝