قسمت ۱۴ حاج آقا، با هفت هشت نفر جوان، آمدند خانه. چایی که بردم، دیدم حاج آقا اسلحه‌‌ی با خشاب پر را گذاشته‌اند روی تاقچه. آمدم بیرون. حاج آقا هم آمدند. گفتند اینها بچه‌های فرقان هستند که می‌خواهیم آزادشان کنیم. می‌خواهم مطمئن شوم که اگر واقعا توبه نکرده باشند و بخواهند کسی را بزنند، اول مرا بکشند. ما خیلی ترسیدیم. @m_o_hoseini