مادر خوب | مدرسه مادری
ناخودآگاه ما بسته شده و هرزمان که رویدادها تکرار شوند، احساسات هم زنده می شوند. مثال بارز این مسئله
در مورد کودک به خصوص همیشه توصیه می کنیم که به رفتار او توجه نکنید بلکه به احساس پشت آن رفتار توجه کنید؛ (احساس -- رفتار) و وقتی این احساس را درک کردید حالا به نیاز پشت آن رفتار توجه کنید ( انتظار یا نیاز – احساس -- رفتار) و ببینید که چه نیاز یا انتظاری دارد. مثلاً درک مقصر درخواست بخشش می کند چون انتظار مجازات دارد، حالا چه نیازی دارد؟ وقتی کسی انتظار مجازات دارد چه نیازی می تواند داشته باشد؟ نیاز به بخشش، که مجازات نشود و برای به دست آوردن این نیاز است که عذرخواهی و طلب بخشش می کند. پس خیلی مهم است که در رفتارها به احساس پشت آن توجه کنیم نه به خود رفتار. آدم بزرگی که عصبانی است و داد می کشد، پشت این رفتارش چه احساسی است؟ خشم. پشت این خشم چیست؟ چه نیازی است که به آن نرسیده و تولید این خشم را کرده؟ یک آدم خشمگین به چی نیاز دارد؟ به کمک چون به مانع برخورده و نمی تواند از این مانع عبور کند. بخش والد ما شامل صحنه هایی است که در ناخودآگاه ضبط شده است و اگر این صحنه ها تکرار شوند، خاطره و احساس آن برای ما تداعی می شود؛ مثل وقتی که باران می بارد و بوی خاک به مشام می رسد و می گوییم: آخی هوا مثل شمال شده چون حال و هوای شمال همرا با احساسش در ناخودآگاه ما ضبط شده است. چند نفر از شما از دروغ بیزارید؟ و اگر همسرتان به شما دروغ بگوید مثل این می ماند که دنیا روی سرتان خراب شده؟ چرا؟ چون از بچگی ما را با دروغ بزرگ کرده اند، دروغ به عنوان یک روش تعلیم و تربیت در گذشته بوده است، می خواستند بچه اذیت نشه یا ناراحت نشه به او دروغ می گفتند؛ مثل زمانی که مادر هفت قلم آرایش کرده و پدر با کت و شلوار و لباس مرتب، بچه را می برند خونه ی مادربزرگ و میگن تو برو پیش مامان بزرگ تا ما بریم دکتر آمپول بزنیم زود برمی گردیم! بچه هم با خودش فکر می کند که این ها یک هفته است که صحبت عروسی و لباس و این جورچیزها می کنند و من رو نمی خوان ببرند، دچار چه احساسی می شود؟ خشم و این احساس ضبط می شود. دروغ ------ خشم. و این داستان دروغ بارها و بارها برای کودک تکرار می شود و کودک نه یکبار بلکه چندین بار شاهد دروغ گویی بزرگترها می شود و بارها و بارها خشم در ناخودآگاه او ضبط می شود و در بزرگسالی با دیدن یک صحنه ی دروغ تمام صحنه های ضبط شده ی کودکی او تداعی می شود و به دنبال آن خشم خواهد آمد؛ چه قدر این جمله را می گوییم یا می شنویم که: فکر کردی من خرم؟! چون از بچگی ما را آدم حساب نکرده اند و گول زده اند و ما بزرگترها متوجه نیستیم که وقتی به کودک را گول می زنیم، دچار چه خشمی می شود و این خشم ها روی هم انباشته می شود و پایه ی خیلی از درگیری ها در بزرگسالی می شود. خشم های انفجاری ما از این جا نشأت می گیرد، یک اتفاق می افتد، تداعی می شود و بخش کودک با خشم های انباشته شده اش منفجر می شود. (ادامه دارد...) {قسمت18} [مباحث کودک متعادل] ❤️ @maadar_khoob