ماهد
کنار حاج آقا نشستم که گوشه حیاط روی یه صندلی نشسته بود و میشنیدیم که یه وقتا زیر لب میگفت: 😢 گذرم تا به در خانهات افتاد حسین خانه آباد شدم، خانهات آباد حسین