کلی ازش خون رفته بود، داشت جون می داد... فقط گفت: "آقا جان نوکرتم ...!" و سرش افتاد... بچه ها ساکش رو وارسی کردن، یک دفترچه خاطرات بود که روش با خط خودش نوشته بود: تقدیم به همسر عزیزم ‌اومدن دفتر رو تو ساک بزارن که از لاش یه پاکت نامه افتاد زمین پاکت سنگین بود... بازش کردن، یک حلقه توش بود و یک نامه... خوندش ، فقط نوشته بود : "  ...! @mahdihoseini_ir |🌱