وقتی چراغ مستطیل بالای سرمون رو خاموش کردم. از تاریکی کوپه و سیاهی بیرونِ پنجره ترسیدم. پاورچین که خودمو رسوندم کنار پنجره شگفتزده شدم. انگار یک عالمه چراغ کوچولو از آسمون تیره آویزون بود. تا حالا این همه ستارهی پر نور و چشمک زن رو یکجا ندیده بودم.