🔻مقدمه کتاب🔺
انسان هر چه در روزمرگی فروتر میرود، بیشتر دل و جانش میخواهد به نوعی از آن حالت فارغ شود. هیچ وقت انسان نتوانسته برای همیشه با روزمرگی خو بگیرد. بالاخره یک جایی به خودش آمده و دلش پرواز را خواسته و تلاش کرده که از پیله های اطرافش رها شود. اما یا نشده، یا شده، یا فکر کرده که شده اما از چاله ای درآمده و به چاهی سقوط کرده است.
وقتی که نمیشود که نمیشود، زمانی است که انسان فقط تلاش میکند که پیله روزمرگی را بشکافد اما یادش می آید که هزار و یک ناز و نیاز دیگر دارد و توجیه و فرصتی برای رستن از آنها نیست، کم کم شل میکند و منصرف میشود و فقط هر از گاهی که دوباره یادش آمد، دست و پایی میزند.
اما گاهی هم هست که موفق میشود. خودش را به دریای بیکران و الطاف لایزال نور مطلق متصل میکند. تا جایی که قدم به قدم بساط عشق خودش جور میشود. انگار یک کسی آن طرفِ پیله ایستاده بوده و فقط منتظر بوده که انسان از خودش درآید و سَرَکی به افلاک بکشد و دلش را وصل کند و روح و جانش را در مسیر قرار بدهد. خود را در مسیر قرار دادن همانا و دستت را بگیرند و ببرند تا منتهی الیه خوشبختی هم همانا.
اما خدا نکند که انسان به چیزی چنگ بزند و از سر و کول آن بالا برود و فکر کند که وصل است اما ... نه این که وصل نیست. وصل شده اما به اسفل السافلینِ نفسش گرفتار شده و خیلی باید معجزه بشود که بداند که نداند که نداند و بخواهد دست خودش را بگیرد و از سیاهچالش بیرون بیاورد.
این حداقل حالاتی است که برای تحول و تعالی انسان متصور است. چون هر تحولی سبب تعالی انسان نمیشود، باید ابتدا سسب المُسببّ تعالی را شناخت تا در پرتوی شناخت او اُفتد آنچه باید.
مسئله نه چندان ساده و نه آنچنان پیچیده است. حرف ما این است: اساسا هیچ مخلوقی نمیتواند مُستقلا برای خودش نسخه نردبان صعود به آسمان را بپیچد. چرا که مخلوق است و محدود. و همین محدود بودن، یعنی اول دَعوا. کدام دعوا؟ همان که محدود، سقف درکش کوتاه است و نهایتا چارپایه ای میسازد تا دستش به سقفش برسد. اگر برسد.
اما وقتی که این قطره، به دل دریا اُفتد، و دیگر ماهیت قطره بودن به لطف سعه اقیانوس از خُرد به کلان عالَم متصل شد، دستش در دست سفیران الهی و ائمه اطهار علیهم السلام قرار گرفت، دنیا و عُقبایش را به خالقش سپرده و پله پله تا خدا میرود.
از میان سُفرای الهی و حضرات معصومین، حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام زودتر و راحتتر دست انسان را میگیرد و نجات میدهد. چنانچه که بفرموده؛ سفینه وجودیاش «أَوْسَعُ وفی لُجَجِ البحار أسْرَعُ» است.
اوراق پیشِ رو، حاصل سخنرانی های سال 1390 در مساجد و هیئات دارالمومنین جهرم است که با همت جمعی از طلاب محترم، نوارهای آن پیاده سازی و ویراستاری شد. موضوعات این کتاب، در سه بخش و ده فصل و بالغ بر صد و پنجاه موضوع تنظیم شده است. موضوعاتی که هر کدام ظرفیت شرح و بسط بیشتر و کامل تر داشته و حتی هر فصل به تنهایی میتواند به یک یا چند کتاب مستقل تبدیل شود.
پس از کتابهای «ماقبل الشهاده 1 و 2» «جهان بینی امام حسین» و کتاب «مولفه های بیداری اسلامی» و «اربعین حسینی» و کتاب «شرح خطبه منا» و رمان های «همه نوکرها» و «هادی فرز» و «سفرنامه کربلا» و «بهار خانوم» و «مممحمد2» ، این دوازدهمین کتاب با محوریت آموزه های نهضت حسینی است و سه کتاب دیگر در حال تکمیل و آماده سازی می باشد.
امید است که این قدم های کوچک به لطف و عنایت امام حسین علیه السلام متصل شود. و بگیرد دستمان را در دنیا و آخرت. و در لحظاتی که «يَومَ يَفِرُّ ٱلمَرءُ مِن أَخِيهِ وَأُمِّهِۦ وَأَبِيهِ وَصَحِبَتِهِۦ وَبَنِيهِ»
نوکرِ نوکران آستان اباعبدالله الحسین؛ محمدرضا حدادپور جهرمی