عصا بار دگر حسرت به دل شد دوباره دشمن ایران خجل شد علی ایستاد چو‌ تفتان و دماوند رجز خواند بی عصا در پای دربند چنان آمد به میدان پور حیدر که لرزید برج و باروهای خیبر سخن گفت از شهیدان خدایی بلاجویان دشت کربلایی ز آنانی که در روزهای حساس علمدار سپه بودند چو‌ عباس همانانی که با ایمان و دانش زدند موشک به باروهای سازش چنین وعده نمود آن یار صادق که با ایمان شود روشن حقایق ز دانش می شود ایران گلستان نه از لبخند زرد غرب پرستان ز دین و دانش ست ایران سرافراز ادامه می دهیم این ره چو آغاز جدا هرگز نگردند علم و ایمان ز جمهوری اسلامی ایران شوند کور دشمنان و اهل فتنه ز تیغ دانش و ایمانِ دشنه چنان روزی شکوهِ اقتدار ست که ایران در مسیر افتخار ست