تو روزهای اول جنگ یکی از جاهایی که مربوط به سپاهه یه خودرو نظامی هدف حمله قرار میگیره
برای جابجایی این خودرو نیاز به جرثقیل بوده
به یک راننده جرثقیل خصوصی زنگ میزنن که این کارو براشون انجام بده
راننده میگه که من برای جابجایی این ۳۰ میلیون میگیرم
خیلی باهاش حرف میزنن که کمتر بگیره چون بودجه در دسترس نداشتن، آخرش راضی میشه با ۲۰ میلیون کارو براشون انجام بده
وسط کار تشنش میشه و از بچهها میخواد که براش آب بیارن؛
یه لیوان آب براش میارن یه قلپ از اون آب میخوره با بیمیلی بقیشو کنار میزاره
میپرسه آب خنکتر و بهتر ندارید؟
شما خودتون از این آب میخورید؟
میگن نه همینه هممون از همین استفاده میکنیم.
میگه شما واقعاً با این امکاناتو با این آب دارید میجنگید؟!
میگن آره.
مشغول ادامه کار میشه
وقتی که تموم میشه و بچهها میخوان براش پولو واریز کنن میگه من از شما پول نمیگیرم.
فرداش برمیگرده پیش همونا.
بهش میگن چی شد تو دیروز هم به زور اومدی اینجا الان چرا خودت اومدی؟
میگه دیشب که رفتم خونه این داستانو برای مادرم تعریف کردم و وقتی شنیده شما تو چه شرایطی میجنگید گفته هر موقع بچههای سپاه کاری داشتن باید براشون انجام بدی و هیچ پولی هم نگیری وگرنه شیرمو حلالت نمیکنم.
حالا شما هر کاری داشتید من در خدمتم.
میگذره تا چند روز بعد یه لانچر هدف حمله پهپادی قرار میگیره و دوباره جرثقیل نیاز میشه برای جابجایی.
زنگ میزنن به این راننده و ایشون هم فوراً خودش رو به اونجا میرسونه و در حین انجام کار هدف حمله پهپادی قرار میگیره و به شهادت میرسه
🌷صلواتی هدیه کنیم به شهید محمد دالوند