_گاهی وقتا فقط خسته میشم از خوب بودن، از بودن، هرچندوقتی نیاز دارم برم تو جلد خود کثافتم و بپردازم به بی‌اهمیتی کردن به مسائل، غیب بشم از دست همه آدما و توقعات, مسئولیت‌هام نسبت بهشون، دور از احساسات مغلوب، دور ازشخصیت باب‌میل؛ این وسط حس سرزنشگر اینکه آدما ممکنه ازم تو این بازه زمانی دچار دلگیری بشن خیلی سیریش میشه به‌جونم و از دماغم درمیاره .