_تو مثل تخته سیا وسط زنگ ریاضی‌ای، چندثانیه که ازت چشم برمیدارم پر از چیزای ناشناخته جدید و عجیب غریب میشی، طوری که من با اونهمه بلدبودنت وا میمونم، میترسم. اما میدونی چیه؟ من همیشه عاشق این معادله های وحشتناك ناحل‌شدنی بودم، معادلات توهم که ترسناک، آخه مگه میشه کل ذهنمو درگیرنکنی؟