_من در مواجهه با غم سه تا حالت دارم؛
اول اینکه محلش نمیدم و انقدر مینویسم و با آدمای مختلف حرف میزنم که فراموش شه،
دوم اینکه غمم رو ربط میدم به تموم غمایی که از بدو آفرینش داشتم و میگریویم،
و حالت سوم وقتیه که نمیتونم حرصمو از طریق اشک خالی کنم و کسی هم اطرافم مایل نیست که پناهشه اونموقعست که وحشتناک سادیسمی برخورد میکنم و هرچی پل پشت سرم هست رو بدون توجه به هیچچ چیزی خراب میکنم و درنهایت بعد گندی که زدم میشینم به یه گوشه خیره میشم و قبل از اینکه مغزم از بار حرص منفجرشه میزارم بیان پایین .