_چقد سخته که به دلتنگی هام غمهام و احساساتم بها ندم، چقدر سخته که ننویسم، چقدر سخته که فکر نکنم؛ نه که نخواما ولی فعلا نه وقتش هست و نه مکانش، ولی اینجوری خاک کردنش اون ته‌مهای وجودم خیلی غریبه برام خیلی‌ بی‌کسه، تنهاست. این سرخوش بودنایی که خودمم میدونم سد راه گلومو بردارم بغض از همه وجودم میپاشه بیرون خیلی سخته. این روزایی که جلوی خودمم باید تظاهر به قوی بودن کنم تا یه‌وقت کم نیارم خیلی سخته. این نگه داشتن آدما به هر زور وصله ای خیلی سخته. این احساساتی که وقت ندارم حتی فکرکنم ببینم دقیقا چی‌ هستن خیلی سخته. تحمل این ذهن سرسامون نیافته خیلی سخته.