_مغزم، مغزم درد می‌کند از حرف زدن.چقدر حرف زده‌ام. چقدر در ذهنم حرف زده‌ام. خروار خروار حرف با لحن و حالت‌های متفاوت، مغایر، متضاد و... گفته‌ام و شنیده‌ام، خاموش شده و باز برافروخته‌ام، پرخاش کرده و باز خوددار شده‌ام، خشم گرفته‌ام و لحظاتی بعد احساس کرده‌ام چشمانم داغ شده‌اند و دارند گر می‌گیرند، مثل وقتی که انسان بخواهد اشک بریزد و نتواند. [محمود دولت‌آبادی]