این روزها همه‌گی برایم یادآور صحنه هایی‌ست که درپشت پلک قاب شدند. و من هنوزهستم، اون پشت‌مشتا، قایمکی، دور از چشم خودم و خودت و بقیه، یه‌گوشه نشستم و بالبخند بدرقه‌ت میکنم.