گفت: " امشب من این جا بخوابم ؟ " گفتم: " بخواب. ولی پتو نداریم." یک برزنت گوشه‌ی سنگر بود. گفت: " اون مال کیه ؟ " گفتم: " مال هیشکی. بردار بخواب." همان را برداشت کشید رویش. دم در خوابید. صبح فردا، سر نماز، بچه‌ها بهش می‌گفتند: "حاج حسین شما جلو بایستید." 🌹شهید حسین خرازی🌹 @v_montazar