ترور دانشمندان هستهای در جریان جنگ ۱۲روزه حاصل فرآیندی طولانی و طاقتفرسا از گردآوری اطلاعات بود که طی سالها انجام گرفت. این روند شبیه چیدن قطعات پازلی بزرگ بود؛ قطعهبهقطعه کنار هم قرار گرفت تا در نهایت تصویر کامل نمایان شود.
در مرحله نخست، مأموریت گردآوری اطلاعات بر عهده واحد آبی-سفید موساد بود؛ مأموران اسقاطیلی با هویتهای جعلی وارد ایران میشدند و جان خود را به خطر میانداختند. اما همانگونه که پیشتر ذکر شد، حدود ۱۵ سال پیش، این روش بهدلیل پیچیدگیهای جدید مرزی و نظارتی کنار گذاشته شد و موساد به استفاده گسترده از عوامل غیر اسقاطیلی روی آورد.
اطلاعات جمعآوریشده درباره دانشمندان به واحد پژوهش در اطلاعات ارتش منتقل شد. این واحد، برای هر دانشمند، پروندههایی جامع ایجاد کرد و سپس آنها را به بخش اطلاعات نیروی هوایی منتقل ساخت تا در بانک اهداف عملیاتی جای گیرد.
در نتیجه، خلبانان نیروی هوایی با کمک این اطلاعات دقیق، میتوانستند بدانند هر دانشمند دقیقاً در کدام اتاق آپارتمانش حضور دارد و او را با موشکهای هدایتشونده از بین ببرند.
رسانههای ایران پس از این عملیاتها ادعا کردند که جای خالی دانشمندان کشتهشده بهزودی با افراد دیگر پر خواهد شد. اما چنین جایگزینی آسان نیست. سن بالا، تجربه انباشتهشده، و مسیر پرخطری که این افراد در برنامهریزی و اجرای پروژه طی کرده بودند، قابل بازتولید نیست.
مهمتر از همه، جنبه روانی عملیاتها است. بر اساس برخی منابع، موساد در خلال جنگ پیامهای هشدار شخصی برای برخی دانشمندان فرستاده است که در آنها تهدید شده بودند: «مرگ در کمین توست». این نوع از جنگ روانی، میتواند کارایی و تمایل نیروهای انسانی را بهشدت کاهش دهد.
در نهایت، میتوان با اطمینان نسبی گفت که ترکیب ترور دانشمندان، ضربات سنگین به سایتهای شناختهشده و کمتر شناختهشده، و نابودی آزمایشگاههای کوچک پراکنده در سراسر کشور، همگی با هم ضربهای وارد کردهاند که برنامه هستهای ایران را بسیار بیشتر از چیزی که حکومت ایران حاضر به پذیرش آن است، و حتی فراتر از چیزی که رسانههای جهانی و داخلی اسقاطیل گزارش کردهاند، عقب انداخته است.
چنانکه دیوید آلبرایت میگوید: «همه اینها پایهای را که ایران بر اساس آن میتوانست سلاح هستهای بسازد، بهطور جدی متزلزل کردهاند.»