🔲 مواجهه دختران شهید اسکندری با عکس بی سر پدر
◾زهرا اسکندری دختر شهید: دقیقا همان عکسی که سر بابا را روی نیزه هست، روی صفحه کامپیوتر باز بود، همان موقع، فاطمه یکدفعه وارد اتاق شد، یعنی خواهرم، به بدترین شکل ممکن این صحنه را دید.
فاطمه اسکندری دختر شهید:
اصلا اگر بخواهم تجسم کنم، حاضر بودم تمام دنیا را بدهم، و این لحظه واقعیت نداشته باشه، خیلی سخت بود، تنها صحنه ای که از آن لحظه یادم بود این بود که مامان، نشسته بود، من و زهرا تو بغلش، نشسته بودیم و سه تایی با هم داشتیم گریه می کردیم. ولی خب اون لحظه، هیچی معنی نداشت اصلا، هیچی.
علی اسکندری پسر شهید: بحث تبادل پیکر ایشان، در ازای دادن مبلغی پول یا مبادله اسیر بود، تصمیم گرفتیم که این کار انجام نشه. ما در سفری هم که به تهران داشتیم، برای دیدار حضرت آقا، مادرم، موضوع را خدمت حضرت آقا گفتند، گفتند که برای تبادل پیکر ایشان، خانواده همچنین تصمیمی گرفتند، که ایشان خیلی خوشحال شدند و مضمون صحبت ایشان این بود که می گفتند، آفرین به این استقامت، آفرین به این روحیه ها، همین روحیه ها است که اسلام را تا اینجا، نگه داشته و دشمنان اسلام از همین روحیه ها است که می ترسند.
📖 کتیبه ژنرال
🔸رمانی برگرفته از زندگی کودکی تا شهادت شهید مدافع حرم عبدالله اسکندری
✅ خرید آسان اینترنتی جلد اول
https://b2n.ir/a10705
جلد دوم
https://b2n.ir/f63563
@modafe_haram_shahid_hojaji