وقتے‌ تو خیابونا آشوب شده بود... همش دغدغہ‌اش این بود ڪہ یہ ڪارے‌ ڪنہ؛ مے‌گفت:مامان احساس مے‌ڪنم دست و پاے‌ من بستہ شده هیچ ڪارے‌ نمے‌تونم بڪنم... وقتے‌ چادر از سر خانما ڪشیدن بے‌قرارتر شد💔 اصلا آروم و قرار نداشت... میگفت احساس میڪنم چادر از سر شماها دارن میڪشن من نمیتونم بشینم و نگاه ڪنم:) گفتم درس دارے‌ بشین بہ درسات برس گفت اخہ مامانم خب من نرم هم سن‌هاے‌ من نرن پس ڪے‌ بره...؟! 💔 https://eitaa.com/joinchat/1689256179Ccb33ade60f میخوای بهتر این مدافع امنیت رو بشناسی رو لینک زیر کلیک کن↓ https://eitaa.com/joinchat/1689256179Ccb33ade60f