#خاطراتی_از_آزادگان
🌻یکی از دوستان اهل ماکو در آذربایجان غربی بود. هنگام اسارت از او پرسیدند: ما اسمک؟ اسمت چیه؟ او هم گفت.
🔰سپس پرسیدند: از کدام لشکری؟ گفت. دوباره سوال کردند: چه رسته ای داری؟ گفت. و خلاصه سوالات متعددی پرسیدند و او جواب داد.
🚩تا اینکه پرسیدند: اهل کجایی؟ گفت: ماکو. ماکو به عربیِ عراقی یعنی نیست، نداریم.
👊🏾بعثی ها تا گفت ماکو، او را زیر مشت و لگد گرفتند که مگر میشود اهل هیچ کجا نباشی؟ این بنده خدا هم بی خبر از همه جا کتک ها را خورد و چیزی نگ
🚩دوباره از او پرسیدند: من این؟ اهل کجایی؟ گفت: ماکو. آنها هم دوباره او را زدند.
👊🏾بار سوم که پرسیدند، گفت: بابا من اهل ماکوی آذربایجان هستم. اینجا بود که مترجم تازه فهمید ماکو نام یکی از شهرهای ایران است و دست سر او برداشتند.
حبیب الله معصوم، به نقل از کتاب تلخ و شیرین از اسارت
🍃🥀
@modafe_haram_shahid_hojaji