از شیخ مرتضی انصاری سوال کردند: این حسن شهرت را از کجا آوردی؟ گفت شبی مادرم از من آب خواست، دقایقی طول کشید تا آب بیاورم؛ وقتی به کنارش رفتم خواب او را فرا گرفته بود! دلم نیامد که بیدارش کنم، به کنارش نشستم تا پگاه، مادر چشمانش را باز کرد و کاسه آب را در دستان من دید. پی به ماوقع برد. گفت: فرزندم امیدوارم نامت عالم‌گیر شود. -------------------------- کانال داستان بچه‌های مدرسه 👇 @hamkalam --------------------------