مسئلهی غربگراییمسئله ی تأثیر گرایش های غرب گرایانه بر فرهنگ و تمدن ایرانی، موضوعی پیچیده و چندوجهی است که نیازمند تحلیل دقیق و اجتناب از کلیشه سازی است. در نقد این پدیده، باید میان «تعامل سازنده با جهان» و «تقلید کورکورانه و بی مهار از الگوهای غربی» تمایز قائل شد. برخی از رفتارها یا نگرش های غربگرایانه ی افراطی میتوانند به مرور زمان به شکافهای هویتی، بحران معنایی، و تضعیف انسجام ملی منجر شوند، اما این به معنای آن نیست که هرگونه ارتباط با فرهنگهای دیگر ذاتاً مخرب است. در ادامه، این موضوع را با تأکید بر چند محور بررسی میکنم:
---
۱. تقلید کورکورانه و گسست از ریشه های فرهنگی
برخی از غربگرایان افراطی، با نادیده گرفتن میراث تاریخی و فلسفی ایران (از حکمت باستانی تا عرفان اسلامی-ایرانی)، به تقلید سطحی از سبک زندگی، ارزشها، و حتی زبان غربی روی میآورند. این رویکرد نه تنها گفتوگوی انتقادی با تمدن غرب را تقویت نمیکند، بلکه به ایجاد یک «هویت التقاطی بی پشتوانه» می انجامد. برای نمونه:
- نفی زبان فارسی به بهانه ی «عدم کارایی» در علوم مدرن، در حالی که زبان فارسی قرنها حامل مفاهیم عمیق فلسفی و علمی بوده است.
- تبلیغ الگوهای مصرف گرایی غربی که با بافتار اقتصادی و اخلاقی ایران ناسازگار است و به افزایش نابرابریها دامن میزند.
این رفتارها میتواند به تدریج حس تعلق به میراث مشترک را تضعیف کند و جامعه را به سمت فردگرایی افراطی سوق دهد، که خود عاملی برای فروپاشی انسجام اجتماعی است.
---
۲. تحقیر هویت ملی و تقویت گسلهای قومی-مذهبی
گاه غربگرایی افراطی با نگاهی تحقیرآمیز به فرهنگ ایرانی همراه میشود و ایران را صرفاً مجموعه ای از «خرافات»، «ستم به زنان»، یا «استبداد شرقی» معرفی میکند. این نگرش، نهتنها نقاط قوت تمدن ایرانی (مانند مدارا، هنر، و دانشورزی) را نادیده میگیرد، بلکه به دستمایهای برای گروههای جدایی طلب یا قدرتهای خارجی تبدیل میشود تا با سوءاستفاده از این خودکم بینی، اهداف تجزیه طلبانه را پیش ببرند.
- برای مثال، برخی جریان های قوم گرا با تکیه بر روایت های غربگرایانه از «برتری مدرنیته ی غربی»، هویت ایرانی را یک «ساختار تحمیلی» معرفی میکنند و خواستار تجزیهی کشور میشوند.
- رسانههای غربی نیز گاه با بزرگنمایی تنشهای قومی یا مذهبی در ایران، این گسلها را عمیقتر میکنند.
---
۳. وابستگی فکری و تهدید حاکمیت ملی
غربگرایی افراطی گاه به «وابستگی فکری» به نظریهها و نهادهای غربی میانجامد. برای نمونه:
- پذیرش بی چون وچرای الگوهای اقتصادی نئولیبرال بدون توجه به شرایط بومی، که به افزایش فقر و وابستگی ایران به نهادهای مالی بینالمللی منجر شده است.
- تقلید از نظامهای سیاسی غربی بدون درک تفاوتهای تاریخی و اجتماعی ایران، که ممکن است به بی ثباتی سیاسی بینجامد (مانند تجربه ی مشروطه که با تقلید ناقص از قوانین غربی همراه بود).
این وابستگی، حاکمیت ملی را تهدید میکند و ایران را در برابر فشارهای خارجی (مانند تحریمها یا دخالتهای نظامی) آسیبپذیرتر میسازد.
---
۴. غربگرایی به مثابه ابزار استعمار نوین
نقد دیگر آن است که برخی جریانهای غربگرا، آگاهانه یا ناخودآگاه، به ابزار «استعمار نوین» تبدیل میشوند. قدرتهای غربی از طریق نفوذ فرهنگی، رسانهای، و آموزشی، می کوشند ملتها را از درون دگرگون کنند تا هژمونی خود را تثبیت کنند. برای نمونه:
- شبکه های اجتماعی و رسانه های غربی با ترویج فردگرایی افراطی و نسبی گرایی اخلاقی، بنیانهای خانواده و جامعه ی ایرانی را تضعیف میکنند.
- مؤسسات آموزشی غربگرا با آموزش نخبگانی که دلبسته ی ارزشهای لیبرال هستند، شکاف بین نخبگان و مردم را عمیقتر میکنند.
این روند در بلندمدت میتواند به ازهم گسیختگی اجتماعی و سیاسی بینجامد.
---
۵. راهکار: بازتعریف هویت ایرانی در گفتوگو با جهان
نکته ی کلیدی آن است که نقد غربگرایی افراطی به معنای طرد کلّی مدرنیته یا ارتباط با جهان نیست. ایران در طول تاریخ، با جذب عناصر مثبت تمدنهای دیگر (مانند اسلام، علوم یونانی، و هنر هندی) به غنای خود افزوده است. مسئله، تقویت هویتی خودبنیاد است که:
- ریشه در میراث ایرانی-اسلامی دارد،
- نقاط ضعف تاریخی خود را نقد میکند (مانند استبداد، تبعیض جنسیتی، یا فساد)،
- و در عین حال، با گزینش آگاهانه، عناصر سازندهی تمدن جهانی را جذب میکند.
برای نمونه، میتوان از علوم و فناوری غرب بهره برد، اما مصرف گرایی و مادی گرایی افراطی را نپذیرفت. میتوان برای دموکراسی و حقوق بشر کوشید، اما الگوهای وارداتی را بدون تطبیق با شرایط بومی نسپرد.
---