🌹 بزم شهیدانه
💥 روایتی از یک اردوی جهادی عجیب و متفاوت
1️⃣ سفره اول: هجرت
سالیانی است که جهاد مقدس هشت ساله تمام شده است، اما جهادهای دیگر و خرمشهرهای جدیدی در راه است. نکتۀ مشترک همۀ جهادها این است که پیش شرطشان هجرت است... هجرت نه یعنی دورشدن از زن و فرزند، و نه یعنی دل را خالی کردن از محبت زن و فرزند؛ بلکه هجرت یعنی دل را کندن و بردن به میدان مبارزه...
بچه ها شاید همه جور میدان و جهادی را تصور می کردند، الا این نوع جهاد! در اردوهای سازندگی، خستگیِ رنج سفر شیرین می شود به لحظۀ شادی لبخند کودک و پیرمرد کپرنشین یا کوخ نشین؛ اما اینجا چه؟! به شادی که نمی بینی فقط ایمان داری! به سیاهی روایات روی سفیدی کتاب ها که مسافر تو مسافر ابدیت است؛ او را تجهیزشده بدرقه کنید...
 
این عزم رفتن وقتی توأمان است با تعطیل های تقویم، جهادگر را سبکبال تر می کند. خصوص آنجا که هجرت فرد مساوی می¬شود با غربت خانواده در دیاری که فامیل حامی در شهر نیست.
سه ساعتی بیشتر از گریه ها و ضجه های بچه ها بر غربت موسی بن جعفر علیهماالسلام در زندان تنهایی و بی یاوری شیعیان نگذشته بود که فصلِ هم عهدی نیروها با دغدغههای نائب امام شان در این میدان رزم جدید، در ساعت چهار و نیم صبح در مقتل الشهدای فاطمیه رسیده است و اینجاست که اشک رزمنده، ماهیتش با اشک نشسته تفاوت دارد!
 بعد از نماز جماعت صبح، دو ماشین به سوی کرج حرکت خود را آغاز کردند...
حسن ختام این فصل تذکار کلام سید شهیدان اهل قلم انقلاب باشد که گفت:
شأن انسان در اين است كه هجرت كند و از زمان و مكان و مقتضيات آنها فراتر رود و غل و زنجير جاذبهي دنيا را از دست و پاي روح خويش بگشايد و در آسمان لايتناهاي ولايت پرواز كند. و كسي اين مقام را در خواهد يافت كه از خود و آنچه دوست دارد بگذرد و سر تسليم به آستان قربان بسپارد و مقرب شود و خداوند در جوابش « إنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبینُ وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظیمٍ»(4) نازل كند... سلامُ علي ابراهيم...
ادامه دارد...
🔺 
@Rebbiyyoon
🔺 
@mohebbin_net