سلام محمدم...
میدانی امروز چه روزی است..؟!
امروز فقط و فقط روز من و توست
پارسال چنین روزی دل توی دلمان نبود، دستانمان میلرزید و هردوی ما از استرس و خجالت داغ شده بودیم...
نمیدانم، شاید هم تب عشقی بود که هنوز از راه نرسیده، خورد و خسته، نفس نفس زنان به سرمان زده بود...
عشق، پارسال چنین روزی در خانهی قلبم را زد...در را که باز کردم، تو پشت در قلبم ایستاده بودی، شاید هم قلبت بود... با یک دسته گلِ بزرگِ رز و گل های کوچک و سفید ژیپسوفیلا...
تو را راه دادم و شدی قلبم...
پارسال همین روزها بود که گفتی میشوی همدمم، همراهم، مرهم و محرم قلبم، رفیقم...
گفتی هیچوقت تنهایت نمیگذارم، همیشه در کنارت میمانم.
ولی نشد انگار، یعنی نماندی...
حالا من اولین سالگرد یکی شدنمان را،
اولین سالگرد رفیق شدنمان را،
اولین سالگرد عقدمان را باید تنهایی بگذرانم...
مثل همهی روزهای دیگری که تا الان تنهایی گذراندم...با فکر و امید به اینکه برمیگردی...
عشق خیلی قشنگ بود
عشق خیلی قشنگ هست...
عشق تو بودی و من دیر فهمیدم
تو بودی محمدم...
اصلا شاید هم روز من و تو همان دوم شهریور باشد که پیوند عشقمان محکم تر، واقعی تر و ابدی شد.
که خودِ خدا آن را مهر و امضاء کرد و چه چیزی از این بالاتر و زیباتر...
آری، روز عشق من و تو در اصل همان دوم شهریور است...
دوستت دارم❤️
تاریخ عقد : ۷ فروردین ۱۴۰۱
@m_eslami313