پیرمرد به زحمت خودش رو رسوند به ضریح و به عربی گفت: شوف یحسین! آنه تعبان. تعبان. تعبان. واید تعبان، جای اگلک لو گضیت تجیلی من خسته‌ام، خسته‌ام خیلی خسته‌ام. اومدم بگم‌ اگر کارم تمام شد تو بیای...