بعد از تیر خوردنش، بچه‌ها اومدن به کمک‌مون، خیلی خون ازش رفته بود فقط برگشت به یکی از رفقا گفت: بلندم کن رو زانوهام بشينم، برگشتم بهش گفتم: واسه چی..؟! خون زیادی ازت رفته که آقاسجاد گفت: اربابم اومده میخوام بهش سلام بدم. 🌷شهید سجاد عفتی🌷