🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 خاطرات همسر شهید مدافع حرم بعد از شنیدن صحبتهای حضرت آقا به فکر فرو رفتم. می دانستم حاج حمید چشم انداز شهادت را برای پایان زندگی خود ترسیم کرده و بی صبرانه در انتظار رسیدن آن به سر می برد. در روزهای تنهایی بیشتر مطالعه میکردم و گاهی دلتنگی باعث میشد به سراغ دیوان اشعارحافظ یا سعدی بروم و شعرهایی را که می پسندیدم و با حال و هوای آن روزهای من سازگار بود را برای حاج آقا به صورت پیامک می فرستادم. ایشان هم گاهی با اشعار حافظ پاسخ پیامکهای مرا میدادند: 💠از زبان سوسن آزاده ام آمد به گوش 💠اندر این دیرکهن حال سبکباران خوش است 💠حافظا ترک جهان گفتن طریق خوشدلی است 💠تانپنداری که احوال جهانداران خوش است.... همان طور که گفتم حاج حمید فرصت حضور در سوریه را مغتنم می شمرد و از تک تک لحظه های آن استفاده ی مفید میکرد. در همان ایام گویا در نزدیک محل اقامتشان درخت بهی بود که پر از میوه شده بود و ایشان علیرغم مشغله ی زیاد برای اینکه از میوه ها استفاده شود با آنها مربا درست کرده بود. آن روز به من پیام دادند: 💠علیکم زوجه العزیز الیوم صنع المربا اسفرجل (به) مع هل حاج حمید به خاطر مسئولیتش با نیروهای سوری و عراقی هم سروکار داشت و تقریبا می توانست بدون مترجم با آنها ارتباط برقرار کند، ولی باز هم برای تسلط بیشتر، در فرصت کوتاه استراحت، به تمرین زبان عربی می پرداخت. روزهای تنهایی سپری شد و دی ماه ۹۳ کم کم از راه رسید و من آماده شدم برای بار دوم راهی سوریه شوم.... ادامه دارد... 🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊 ◻▫️@mokhtarbandd◽◻