‍‍  ‍‍  🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 آزاده ی عزیز حاج محمدعلی مختاربند برادر شهید مدافع حرم شهید حاج حمید از همان ابتدا اهل پشت میز نشینی نبود و در جنگ تحمیلی علیرغم مسئولیتی که داشت بازهم شیر شجاع میدان نبرد بود و اصرار داشت پا به پای بسیجیان در نبرد علیه دشمن شرکت کند. سال 61 نزدیک عملیات والفجر مقدماتی بود و ذوق و شوق زیادی در بین بسیجی ها برای شرکت در عملیات وجود داشت. آن روزها کنار منزل پدری برای حاج حمید مشغول ساخت منزلی بودیم. یک روز ایشان آمد و دید که من در کنار کارگرها مشغول کار بنایی هستم. برای تشکر به من گفت:برادر هرچه می خواهی بگو برایت تهیه کنم. من جواب دادم: تنها درخواستی که دارم این است که ترتیب رفتن مرا به عملیات بدهی و ایشان هم موافقت کرد. روزهای قبل از عملیات، یکی از بچه های سپاه مرا دید و گفت:دیروز در جلسه مسئولان سپاه، حاج حمید با اصرار از فرماندهان خواسته که با شرکت او در عملیات موافقت کنند. ولی به دلیل اینکه ایشان مسئول بسیج شهرستان بود و به وجودشان نیاز داشتند چنین اجازه ای به او نداده اند. بالاخره بعد از اصرار فراوان، حاج حمید موفق شد در عملیات والفجر مقدماتی شرکت کند و این آخرین باری بود که من ایشان و برادرم شهید محمود را قبل از اسارت دیدم.ل شهید حاج حمید با دست خودش ما و دیگر نیروها را از زیر قرآن رد کرد. شهید محمود نیروی اطلاعات عملیات بود و من به عنوان نیروی پیاده شرکت کردم که بعد از مجروحیت به اسارت نیروهای دشمن درآمدم. 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 ◻▫️@mokhtarbandd▫️◻