- رباب؛ بانوی عارفه و فاضله ای بود - سید الشهدا علیه‌السلام می فرمودن خانه ای که رباب و سکینه دارد رو دوست دارم - لحظه وداع، همه با حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام وداع کردن، بانو رباب حیا کردن و جلو نیامدن... سکینه هم به تأسی از مادر گوشه ای اشک می ریخت ... پدر سکینه را به آغوش کشیدن و فرمودن دلبندم میدونی که حسین طاقت گریه های تو را ندارد ... و رباب همچنان نظاره میکند - دلش برای حسین می تپید... دوان دوان علی اصغر را آورد و بهانه ای شد تا برای بار آخر با حضرت تکلم کنند... این فرزند هم می خواهد با شما وداع کند و ناگهان تیر سه شعبه ... امام متحیر شدن از این مصیبت عظیم - سر ابا عبدالله الحسین علیه السلام وارد بر مجلس ابن زیاد شد، بانوی عارفه و فاضله حسین طاقت نیاورد دوان دوان در مجلس اشقیاء و اعداء خدا سر را در آغوش کشید ... شاید دیگر فرصت وداع با حبیب خدا نشود - یک سال هر چه التماس کردن آفتاب را ترک نکرد گفت: حبیب خدا بدنش زیر آفتاب رها شده بود - از همین فراق و دوری از حسین بعد یکسال بیماری جان به جان آفرین تسلیم کرد... @mokhtari_mojtaba110