خسته‌ام خدا ! چقدر خسته‌ام . چطور من بدن نازنین این عزیز را شستشو کنم ؟! اگر تغسیل فاطمه به اشك چشم مجاز بود ، آب را بر بدن او حرام میکردم . اگر دفن واجب نبود ، خاك را هم بر او حرام میکردم . حیف است این جسم آسمانی در خاك . حیف است این پیکر ثریاٰیی در ثری . حیف است این وجود عرشی در فرش . اما چه کنم که این سنت دست و پا گیر زمین است ؛ از تبعات زندگی خاکی است . پس آب بریز اسماء ! کاش آبی بود که این دل سوخته را خاموش میکرد .. ای اشك بیا ! بیا که اینجاست جاٰی گریستن . - کشتی‌پهلوگرفته | ۱۴۲ .