🌸 تشرف غانم هندی در غیبت صغری (بخش سوم) ▪️ ... بـعـد از آن در سـال ۲۶۴، غـانم به شهر قم آمد و با اهل قم و طایفه امامیه بود تا آن كه با برخی از ایشان روانه بغداد شد و با او رفیقی از اهل سنت بود كه ابتدا هم مذهب بودند. ▪️ غـانـم می‌گوید: ◽️بعضی از اخلاق آن رفیق را نپسندیدم، لذا از او جدا شده و سفر می‌كردم، تا وارد سامرا شدم و از آن جا به سوی عباسیه (مسجد بنی عباس كه حالا مخروبه و معروف به خلفاء است و سابقا دارالحكومة بوده است) رفتم. در آن جا نماز را خوانده و درباره چیزی كه قصد داشتم به فكر فرو رفتم. ناگهان دیدم كسی نزد من آمد و گفت: 🔸تو فلانی هستی؟ ◽️و مرا به آن اسمی كه در هند داشتم، نام برد. گفتم: 🔹بله. ◽️گـفـت: 🔸مولای خود را اجابت كن. ◽️وقتی این مطلب را شنیدم، به همراهش روانه شدم. او در میان كوچه ها می‌رفت و من به دنبالش بودم. تا آن كه وارد خانه و باغی شد. من هم داخل شدم. در آن جا مـولای خـود را دیـدم كه نشسته اند و به من توجه كردند و به زبان هندی فرمودند: 🔶 مرحبا یا فلان (خوش آمدی) ، حالت چطور است؟ حال فلان و فلان (تمام چهل نفر از دوستان مرا نام برد) چطور است؟ ◽️و راجع به هر یك از ایشان جداگانه سوال فرمود. بعد هم مرا به وقایعی كه برایم اتفاق افتاده بود، خبر داد و تمام این سخنان را به زبان هندی فرمود. بعد فرمود: 🔶 می‌خواهی با اهل قم به حج بروی؟ ◽️عرض كردم: 🔹آری، مولای من. ◽️فـرمـود: بـا ایـشان مرو، امسال صبر كن و سال آینده برو. ◽️پس از آن كیسه ای كه نزد حضرتش بود، بـرداشت و به من مرحمت كرد و فرمود: 🔶 این را برای مخارجت بردار و در بغداد بر فلانی - نام او را ذكر فرمود - وارد شو و او را بر چیزی مطلع نكن. ▪️ بعد از آن غانم برگشت و به حج نرفت. پس از آن قاصدها آمدند و خبر آوردند كه حجاج در آن سال از عقبه (محلی است) برگشته اند. و به این وسیله، علت منع حضرت از تشرف به حج، دانسته شد. 🕋 غـانـم هـم بـه خـراسـان مراجعت كرده و در سال بعد به حج مشرف شد و برای ما هدیه فرستاد و برگشت. بعد به خراسان رفته و همان جا توقف نمود، تا آن كه وفات كرد. ⬅️ بركات حضرت ولی عصر(عج)، اثر سید جواد معلم، صفحه ۵۱