مقاومت، طرح ایجابی پیشرفت 2 همانطور که بسط نفوذ اسلام در سال‌های مدینه، یک پروژه ایجابی بود و نه صرفا مبارزه‌ای سلبی، صدور انقلاب نیز صرفا قیامی دن‌کیشوت‌وار برای درگیری با هرآنچه مظاهر ظلم در جهان است نبوده و نیست. اساس مقاومت در واقع بازسازی اجتماعی جوامع بر اساس ایده پیشرفت مبتنی بر استقلال بوده است، جوامعی که در برابر هیمنه تمدن وحشی، از درون تهی شده بودند با مقاومت صرفا نمی‌خواهند بازی‌خراب‌کن منطقه باشند، بلکه حامل ایده‌ای جدید برای سامان دادن به روابط بین‌الملل در منطقه بوده‌اند. چشم بینا می‌خواهد تا عقلانیت نظام از ابتدای پیروزی انقلاب تاکنون را ببیند، و البته کاستی‌های حرکت را ناظر به همین رویکرد کلان رصد نماید. از ابتدای انقلاب، امام (ره) با تاکید بر استقلال و ساختن کشور، با احتیاط وارد مسئله ارتباط با گروه‌های مقاومت شد. خطوط اصلی راهبردی امام (ره) در صدور انقلاب هنوز هم توسط نظام رعایت می‌شود: - اصالت صدور گفتمان و اشاعه نرم. هرچند پشتیبانی لجستیک و حتی حضور نظامی به صورت جدی دنبال می‌شود، اما اصل بر بیداری ملت‌هاست. حزب‎الله و فلسطینی‌ها و انصارالله و مقاومت عراق خود بالغ اند و برای خود تصمیم می‌گیرند و البته طبعا ایران از مؤلفه‌های تصمیمشان غائب نیست. - اصالت استقلال و پیشرفت درونی کشور و منطقه نه به معنای خودکفایی در همه چیز، بلکه به معنای هویت مستقل و تصمیم‌گیری آزادانه ملت‌ها برای خود. تمرکز بر ساخت و آبادانی کشور هم به شدت در ادبیات امام پررنگ است و هم در گفتمان‌سازی رهبری در حدود 25 سال اخیر اظهر من الشمس است. این پیشرفت مستقل، از یک زاویه خود بخشی از ایده مقاومت است. - اصالت الگو شدن کشور برای سایر مستضعفین و در نتیجه پرهیز از انقلاب کردن ما برای دیگران. الگو شدن از سویی نشان از اولویت ساخت درونی دارد و از سویی وجه نهضتی و مردم‌بنیاد حرکت‌های منطقه‌ای را پررنگ می‌کند، تا جریان واقعی هم‌پیمان انقلاب اسلامی و بلکه خود انقلاب اسلامی ایجاد شود. - پرهیز از درگیر شدن در چالش‌های بی مورد مانند اعزام به سوریه در سال ۶۱، جنگ با آمریکا در سال 69 و درگیری با طالبان در دهه 70. پس از رحلت امام (ره)، ظاهرا ملاحظه حفظ روابط منطقه‌ای بیشتر شد و شاید این به دلیل دیربازده بودن حرکت‌های نهضتی بوده است. هرچند نمی‌توان طبع روابط بین‌الملل در به رسمت شناختن واحدهای رسمی به جای نهضت‌های سیال اجتماعی را نادیده گرفت. مجموع این ملاحظات، نشان‌گر این است که نظام می‌خواهد نظم جدید منطقه‌ای خلق کند نه یک بی‌نظمی گسترده. نقطه مرکزی این نظم همان پیشرفت مبتنی بر استقلال در منطقه است نه یک درگیری بی‌انتها. یک معنا باید در دل جوامع منطقه خلق و تثبیت شود تا بتوانند حرکتی جدید و مستقل از قدرت‌های دنیا بیافرینند. شاید در طرح ایران نقص‌های جدی در پیوست‌های اقتصاد سیاسی بین‌الملل وجود داشته باشد، طبعا ضعف ما در این موارد به مشکلات مزمن تمدنی‌مان برمی‌گردد. اما رویکرد کلی مشخص است؛ اقناع منطقه (اعم از دولت‌ها و ملت‌ها) برای تغییر نظم منطقه و حرکت به سمت پیشرفتی مبتنی بر استقلال. در این فضا: - نظام با کشورهای دخیل در حمله به کشور مدارا می‌کند تا بتواند تنش‌ها را کنترل شده مدیریت کند. - با دستکاری‌های عمده برای به هم ریختن دموگرافی منطقه توسط بیگانه به شدت برخورد می‌کند. (ماجرای عراق و سوریه از 10 سال پیش) - از دامن زدن به تنش با آمریکا در منطقه تا حد امکان پرهیز می‌کند، چون جنگ فراگیر با ایالات متحده در کنار هزینه‌های داخلی، عملا درگیری با کشورهای متعددی در منطقه نیز هست. - با رویکرد جنگ بدون جنگ، از ورود به تنش‌ها به صورت مستقیم می‌پرهیزد. هم در افغانستان، هم در عراق و هم در سوریه تا اواخر این گونه بود. حتی در طوفان الاقصی هم با این که تهدید وجودی برای محور مقاومت بود، نظام از ملاحظه خویش دست نکشید. نگارنده تحلیل خویش را پیش از آن در اینجا آورده است. معرکه وجودی مقاومت _ اسرائیل هم با همین طرح قابل توضیح است. اسرائیل احساس می‌کند مقاومت گام به گام عرصه را بر او تنگ کرده و خواهد کرد. این محاصره صرفا میلیتاریستی نیست، معنای مقاومت در حال خلق اقتدار است. اقتداری که محرک اصلی پیشرفت‌های مستقل جوامع می‌تواند باشد. مقاومت قبل از آنکه بخواهد اسرائیل را پس بزند، باید خود را در جامعه هدفش تثبیت کرده باشد و حامل همان ایده ایجابی باشد. طبعا این که در این معرکه عمدتا ابزار گفتمانی و نظامی-امنیتی کار می‌کند و ما کماکان نتوانسته‌ایم دیپلماسی و اقتصاد را نیز به صورت شایسته‌ای فعال کنیم، آزاردهنده است، اما این نواقص مفهوم مقاومت را قلب ماهیت نمی‌کند. ✍محمد طلایی @nafy_va_esbat @mssadeghi_ir