#مردی_در_آینه
#سید_طاها_ایمانی
#قسمت_چهارم
فایل رو برای اوبران هم گذاشتم. حالت اون هم عادی نبود ولی نه به بدی من... فقط گفت: چه آرامش عجیبی داشت!🙃
باید میفهمیدم اون فایل چیه. شاید کمکی به حل پرونده میکرد. سراغ پدر و مادرش رفتم مادرش گفت قبلا هم دیده کریس یه چیزایی شبیه به اون رو گوش میکنه ول هیچ وقت نپرسیده🤨 ولی فکر میکنم اون فایلا رو از آقای ساندرز گرفته...
زنگ آپارتمان رو زدم. با زنگ دوم در رو باز كرد
-خواب بودید؟
جا خورده بود: نه کارآگاه بفرمایید تو. دخترم برو به مامان بگو مهمون داریم
-چندان وقتتون رو نمي گيرم... بعد از پرسيدن چند سوال اينجا رو ترك ميكنم.
+بفرمایید داخل. كار پرونده به كجا رسيد؟ موفق شديد ردي از قاتل پيدا كنيد؟
-در واقع براي چيز ديگه اي اينجام. مي خواستم ببينم مي تونيد اين فايل رو شناسايي كنيد و بهم بگيد چيه؟ 🤔
و فايل صوتي رو اجرا كردم.
لبخند عميقي صورتش رو پر كرد لبخندي كه ناگهان روي چهره اش خشك شد و صورتش درهم رفت: فكر می كنيد اين به مرگ كريس مربوطه؟ 🤨
-هنوز نمی تونم در اين مورد با قاطعيت حرف بزنم🧐
+چيزي كه شنيديد، آيات اول قرآنه. سوره حمد. آيات ستايش خدا... Chapter به مفهوم بخش يا قسمت نيست. هر كدوم از اونها يكي از سوره های قرآنه📓
ناخودآگاه یه قدم برگشتم عقب: اسم قرآن رو شنيده بودم... اما... اين يعني؟ تو... يك ...
+مسلمان
-عربی؟
ناخودآگاه خندید: نه کارآگاه! مگه همه مسلمونا عربن؟! چای بیارم یا قهوه؟
جرات نمي كردم توي اون خونه چيزي بخورم...😨 اما می ترسيدم برخورد اشتباهی ازم سر بزنه. و اون بهم مشكوك بشه كه همه چيز رو در موردش فهميدم
يه خلافکار مسلمان بهتره بگم يه تروريست...😰 حتما تروريست و خرابكار بودن به مفهوم گذاشتن يك بمب يا حملات انتحاری نيست. می تونست اشكال مختلفی داشته باشه...
همين طور كه پشت پيشخوان آشپزخانه ايستاده بود، خيلی آروم، اسلحه م رو سر كمرم چك كردم.🔫 آماده بودم كه هر لحظه باهاش درگير بشم.
در همین لحظه دخترش اومد یه لیوان آب گرفت و رفت سمت مادربزرگش.
+مي تونم بپرسم چه چيزي باعث شد اين فكر براتون ايجاد بشه كه قتل كريس با مسلمان بودنش در ارتباطه؟🤔
با شنيدن اين جمله شوك جديدي بهم وارد شد. به حدی درگير شرايط بودم كه اصلا حواسم نبود بودن اون فايل ها تو گوشی كريس مي تونست به مفهوم تغيير مذهب يك نوجوان 16 ساله باشه.
تا اون لحظه داشتم به اين فكر می كردم شايد كريس متوجه هويت اونها شده بوده و همين دليل مرگش باشه. 🧐
اما اين سوال، من رو به خودم آورد و دروازه جديدي رو مقابلم باز كرد:حملات تروریستی!🙄 شايد كريس حاضر به انجام چنين اقداماتي نشده و براي همين اون رو كشتن. يا شايد ديگه براشون يه مهره سوخته بوده🤔
من وسط برنامه های يه گروه تروریستی بودم! 😰
مهم نبود به چه قیمتی! نمي تونستم اجازه بدم جوان ها و مردم كشورم رو نابود كنن.اون از پشت پيشخوان، دست من رو نمي ديد. دستي كه ديگه تقريبا روي اسلحه ام بود...🔫 و تيري كه هرگز خطا نمي رفت...
با چهره اي گرفته، هنوزم منتظر جواب بود...🙄
-هنوز چيزي مشخص نيست. ما باید تمام جوانب زندگی مقتول و اطرافيانش رو بررسی كنيم.
خیلی آروم با انگشت اشاره اسلحه رو از روی ضامن برداشتم.
داشت حرف میزد ولی من گوش نمیدادم. برای چند ثانيه حس كردم ناراحته. واقعا خوب نقش بازی می كرد... تروريست لعنتی!
توي اون شرايط سخت، داشتم غير مستقيم بازجوييش ميكردم و دنبال سرنخ بودم.🤨 فشار شديدي رو روی بند بند وجودم حس می كردم. فشاری كه بعضي از لحظات به سختی می تونستم كنترلش كنم و فقط از يه چيز می ترسيدم. اینکه تنها سرنخي كه مي تونست من رو به اون گروه تروریستی وصل كنه رو با دست خودم بكشم و اينكه اصلا دلم نمیخواست اون رو جلوی دخترش با تير بزنم.
ضربان قلبم به شدت بالا رفته بود💗فقط كافی بود كسي كنارم بایسته از يه قدمی هم می تونست ضربات قلبم رو بشنوه...
در اين بين، دخترش با فاصله از من، چيزی رو روی زمين انداخت...
@nimkatt_ir 🇮🇷✨