💠 نیمکت 💠
داشتم درسمو میخوندم که گوشیم زنگ زد📲 نوشته بود "یوسف زهرا" 🤔 تو ذهنم یه لحظه کل مخاطبام رو دوره کر
✅اشک هام میریزه اما باید سریع جواب بدم، نکنه قطع بشه!! انگشت میکشم رو اسکرین گوشی و جواب میدم، صدای مهربون و پدرانه اش از پشت خط میاد: سلام دخترم اشک هام بیشتر میشه، هق میزنم و بدون وقفه لب به صحبت باز میکنم: سلام آقا...سلام مولا، سلام باباجانم، خوبید شما؟ آقاجونم نکنه اشتباه گرفتید...آخه میدونید من که لیاقت هم صحبتی با شما رو ندارم! مولاجان، نکنه با این سکوت تون میخواین خجالتم بدین؟ واسه تموم بد بودنام...واسه تموم بی توجهی هام. میدونم شیعه واقعی نبودم، میدونم واسه شهادت امام حسین(ع) گریه کردم اما واسه مظلومیت دائمی شما خم به ابرو نیاوردم...مولا قربون دلت بشم من فدای دعاهای شبونه ات بشم من...الآن فهمیدم بودنت نفس کشیدنت نگاه کردنت؛ حتی بطور پنهانی حتی اگه ما نبینیم هن قشنگه...خوبه...لذت بخشه! الآن فهمیدم چقدر محتاجتم، الآن که دارم هق میزنم، دارم تند تند نفس میکشم می فهمم چقدر احتیاج دارم به هوات! الآن فهمیدم باید پاک شم...پسر حیدر، قبولم میکنی؟ قلبم هم نمیزنه، انگار مشتاق صداته، شاید هم میترسه بگی "نه"!!! دوباره صدای آرامش بخشت: و خداوند توبه کنندگان را دوست دارد💙 ... @nimkatt_ir 🇮🇷✨