✅در گرگ و میش هوا حوالی اذان صبح باز دلم میگیرد. دوست دارم با کسی خلوت کنم اما تنهایی مانند پتک بر سرم بی محابا فرود میآید. اشک خیمه زده بر چشمانم نگهان جاری میشود و قلبم تیر میکشدازاین حجم تنهایی. بلند میشوم و وضو میگیرم اما غافلم از آن تنهایی که از رگ گردن هم به من نزدیک تر است. دقایقی پس از تسبیحات حضرت زهرا گوشی ام زنگ میخورد. چه شماره چشم نوازیست. بیشتر که توجه میکنم میفهمم این شماره، هر لحظه از بدو تولدم تا حالا با من تماس گرفته اما من بی توجه به آن وغرق در گناهانم، تماس را رد میکردم. با دست هایی لرزان جواب میدهم. مردی با صدایی گرم و پر مهر میگوید:سلام. این صدا چقدر آشناست. این صدا مرا میبرد به دوران کودکی ام.در آن لحظه صدای لالایی مهربانی که هنگام کودکی در گوشم نواخته میشد برایم تداعی می شود. پرسیدم آقا شما کی هستید؟. جواب میدهد :همان کسی که اگر به اندازه آب خوردنی طلب حضورش را داشتید ظهور میکرد. حس کردم صدای هق هقم تا بام گیتی رسید اما در عین ناباوری دیدم کسانی که در خانه بودند انگار در خواب نازند. گریه کردم وگریه تا سبک بشوم. اما طول کشید که آرام شدم. در دلم ترسیدم که نکند تلفن قطع شود که در همین حین آقای مهربانم گفت بامن حرف بزن و بگو هرآنچه که میخواهی. من هم شروع کردم به دردودل کردن. گفتم :
آقای صبر و تحمل، آقایی که گناهانم را دیدی و آرام گریستی، نه تلافی کردی نه به رویم آوردی و نه آبرویم را بردی. وقتی میخواهم از آقاییت به خودت بگویم انگار بیشتر میفهمم که توانایی آن در من نیست که نیست،منی که دستانم خالی و از آن تهی تر توشه آخرتم می باشد .چیزی برای گفتن ندارم جز تمنای شنیدن نوای الا یا اهل العالم انی جدی الحسین که از سمت کعبه به گوش برسد. ای شهریارمن دل هست بیاد نرگست مست هنوز.دلم گرفته چون هرسال نیمه شعبان دعای الهی عظم البلاء میخوانیم اما باز دل در گِرو گناه داریم، دلم گرفته چون میترسم کاروان شهدا عزم سفر بکنند ومن گناهکار جا بمانم، دلم خیلی گرفته آقا خــیــلی. میدانی ومیدانم که گاه با یک جمله میتوانی همه را مسخ کنی یا حتی شخصی که در سینه به جای قلب، سنگِ مغروری را یدک میکشد را مغلوب کنی و از پا در بیاوری تا زمان شیدایی. میخواهم یک مصرع از حضرت مولانا که در دفترچه یادداشت ذهنم رخنه کرده و حالا بر لب هایم می لغزد را بگویم تا کمی از شرمندگی ام بابت گناه هایی که تکرار مکررات بود کاسته شود
دامش ندیدم؛
ناگهان،
در وی گرفتـــار آمدم
آقا جانم کاش میشد قلبم را سنگفرش قدمتان کنم
کاش همچون زلیخا که در فراق معشوقش نور دیدگانش را از دست داد، من هم روزی روشنی چشم هایم را پیشکش چهره گرم و گیرایتان کنم
و در آخر شما را به مادر، حضرت زهرا قسم میدهم منی که فقط آرزوی شهادت را دارم اما لیاقتش بارگرانیست که به هرکس ندهند را به من هم در جوانی ام عطا کن انشاءالله
#ارسالی_نیمکتی_ها
#تماس_تلفنی_با_امام_خوبیها❣
@nimkatt_ir 🇮🇷✨