🔰 به فدای آن آقایی که خودش را اینگونه به زیر دِیْن می‌اندازد تا گره از کار نوکرش وا کند ... {طولانی…اما خواندنی!} در روایت آمده است: 📄 امام هادی علیه‌السلام روزی به جهت کاری که داشت، از سامرا به سمت یکی از روستاهای اطراف آن بیرون رفت. 📈 بعد از آن، یک‌عرب بادیه‌نشین به دنبال امام علیه‌السلام به سامراء آمد. به او گفتند که حضرت به فلان روستا رفته است. 🔎 آن مرد به قصد دیدن آن حضرت به آن روستا رفت و چون به خدمت امام علیه‌السلام رسید، حضرت از او پرسید: چه حاجت داری؟ او‌ گفت: من مردی می‌باشم از عرب‌های کوفه؛ از متمسّکین به ولایت جدتان امیرالمؤمنین علیه‌السلام. به زیر دِیْنی سنگین گیر افتاده‌ام به گونه‌ای که کمرم شکسته است و به جز شما، کسی را نمی‌شناسم که بتواند آن دِیْن را اداء کند! 🗓 امام علیه‌السلام فرمودند: چه مقدار دِیْن بر گردنت هست؟ آن مرد گفت حدود ده هزار درهم! (مبلغی بالغ بر ارزش سه خانه مسکونی!!!) حضرت به او فرمودند: غصه نخور ای مرد! دلت را آرام کن و خوش باش که دِیْنت اداء می‌شود ان شاءالله! 💬 آن مرد، شبی را در کنار امام علیه‌السلام گذراند؛ چون که صبح فرا رسید، حضرت هادی علیه‌السلام به او فرمودند: (من این مبلغ را الان ندارم اما) حاجتی به نزد تو دارم!!! تو را به خدا قسم می‌دهم که بر خلاف حاجت من عمل ننمایی! آن مرد گفت: به روی چشم؛ مخالفت نمی‌کنم! 📝 پس امام علیه‌السلام با دست مبارک خود، بر کاغذی نوشتند: «من، علی بن محمد (علیهماالسلام)، متعهد هستم که ده هزار درهم را به فلان بن فلان (همین مرد اعرابی) پرداخت کنم!» 🔖 سپس امام علیه‌السلام به او فرمودند: این نوشته را نزد خودت داشته باش! پس در وقتی که به سامراء رسیدیم، در همان هنگام که من در نزد جماعتی از مردم هستم، 📋 فَتَعالِ إلَیَّ بِالخَطّ وَ طالِبنِی، وَ اغلُظْ عَلَیَّ فِی القَول ▪️بیا و این نوشته را با خودت بیاور و این وجه را از من با درشتی و تندخویی مطالبه کن! 🗯 من تو را به خدا قسم می‌دهم که خلاف این را عمل نکنی! آن مرد عرب گفت: حتماً چنین می‌کنم! 🕘 روز و مکان موعود فرا رسید؛ آن مرد آمد و به همان نحو که حضرت به او فرموده بود، رفتار کرد و با داد و بیداد، آن نوشته را بیرون آورد و حق خود را از امام علیه‎السلام طلب نمود. ▫️حضرت به نرمی و ملایمت با او تکلم کرد و از او عذرخواهی نمود و سه روز از او مهلت خواست. در همین گیر و دار، ماموران متوکل، این خبر را به متوکل رساندند. آن ملعون امر کرد که فوراً سی‌هزار درهم را برای آن حضرت ببرند. 💰 چون آن پول‌ها به امام علیه‎السلام رسید، حضرت بدون آنکه دست به کیسه‎های درهم بگیرد، به آن اعرابی فرمودند: این‌‎ها را بردار و دِیْن خود را ادا کن و مابقی آن را خرج اهل وعیال خود کن. 🗯 آن مرد عرب گفت: یابن رسول اللّه! به خدا سوگند که ده هزار درهم هم مشکل مرا حل می‌کرد؟! امام علیه‌السلام به او فرمودند: این، رزق تو بود که خدا برای تو آن را رساند! اگر بیش از این هم بود، ما ذره‌ای را از آن را برنمی‌داشتیم. 📑 آن مرد عرب، کیسه‌های پول را برداشت و زیر لب می‌گفت: «اَللّهُ اَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ» {خدا بهتر می‌داند که خلافت و جانشینی خود در زمین را به چه کسی بسپارد!} (انعام:۱۲۴) 📚الفصول المهمة،إبن‌صبّاغ، ج۲ ص۱۰۶۶ 📚إحقاق الحق، ج۱۹ ص۶۱۲ ✍ بالاتر از این‌هاست لوایی که تو داری خورشید دمیده ز عبایی که تو داری از بنده‌نوازی و عطایی که تو داری آقای جهان است گدایی که تو داری ما خاک بخیلیم و شما ابر سخایی محبوب شده از کرمت شغل گدایی بیراهه نرفتیم اگر هادی ما اوست ذکر ولی الله همان جلوه‌ی یا هوست چون شیشهٔ عطری که به یک واسطه خوشبوست در چَنته‌ی ما نیست به جز مرحمت دوست العبدُ و ما فی یَدِهِ کانَ لِمَولاهْ از برکت خورشید کند جلوه‌گری ماه... @Maghaatel