سید علی نبوی: با علی تماس گرفتیم و گفتیم نیم‌ساعت دیگه گلزار باشه🕰 دور مزار را خشک کردم و بعد جارو زدم. محمد کمی شکلات خرید برای بعد از روضه بین بچه ها پخش کنیم.🍬 در همین حین که داشتیم مهیا می‌شدیم آقا سیدی هم رسید. رأس ساعت هفت شروع کردم زیارت عاشورا خواندم.اولش سه نفر بودیم و بعداً چهار نفر هم اضافه شدند؛من،محمد،علی،آقا سیدی و بچه‌های گروه لطفی.😇 زیارت عاشورا که تمام شد تقریباً دو دقیقه بعد روضه شروع شد.روضه در کنار مزار شهدا چه زیباست.✨👌 شهید زین‌الدین فرمود:شب جمعه ما را یاد کنید تا ما هم نزد اباعبدالله شما را یاد کنیم.😔🤲 چند دقیقه روضه‌خوانی و بعد هم کمی سینه‌زنی یه کنج از حرم بهم جا بده...😭 دلم تنگته خدا شاهده...😢 بعد از روضه انرژی را حداقل در چشمان علی و محمد دیدم😊 احساس کردم دیگر خسته نیستم...🙂 ساعت‌ها گذشت و شب‌هنگام کاروانی که راهی کربلای شهیدان بوده‌اند برگشتند چقدر خوشحال شدم وقتی فهمیدم دوستانم نامم را در آن شب‌های ستاره‌باران دوکوهه برده‌اند🤩 روی تابوت شهدا درج کردند😘 برایم سوغاتی‌های مختلف آوردند. حالا با هدایای آن‌ها اتاقم بوی کربلا می‌دهد...😌 اما دیگر تمام‌شده بود حالا بازهم همه پیش هم بودیم اما این پایان در ظاهر بود؛هنوز حسرت در چشمانم می‌جوشد😔 حسرت عکس‌هایی که در فضای مجازی می‌دیدم... می‌دیدم که بچه‌ها در کنار مقتل گاه شهیدان هستند،سینه می‌زنند،گریه می‌کنند و روضه گوش می‌دهند و منی که با دیدن هر عکس بغض گلویم را می‌گرفت و می‌گفتم چه کرده‌ام؟چه گفته‌ام؟ و باز در جهل خود غوطه‌ور میشدم.اما می‌دانم که جواب این صبر و سختی چیزی جز خیر نیست...😌 دیگر دعاهای بعد نمازم این است که سال بعد توفیق شرکت در راهیان را داشته باشم...🤲 الهی آمین سید آروین نبوی ۱۴٠٠٫۱۲٫۱۷