🔰خداوند در سوره رعد آیه۲۸ می‌فرمایند: 💠ألَا بِذِكْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ💠 🔺️اطمینان/بخش۲ 📌انسانی که سر به راهی گذاشته و دارد حرکت می‌کند، دارد به سوی مقصود و مقصدی می‌رود، ده‌ها انگیزه ممکن است او را از پیمودن این راه و تعقیب این هدف بازبدارند. 🔺️ترس، یکی از این انگیزه‌هاست؛ رُعب، بیم، هراس. از ترس ممکن است این راه را ادامه ندهد. ❓ترسِ از چه؟ 🔸️ترس از گرسنگیِ بین‌راه، ترس از دزد میان راه، ترس از گرگ درنده‌ای که در راه کمین کرده، ترس از زحمت‌ها و بی‌خوابی‌های این راه و بلاخره ترس از نرسیدن. این یک مقوله از چیزهایی که مانع می‌شود از اینکه این راهرو، راهِ خود را تعقیب کند و پیش برود. ❓طمع یکی دیگرش است. طمعِ به چه؟ 🔸️طمعِ به زندگی راحت؛ که اگر من این راه را نپیمایم، دنبال این مقصود حرکت نکنم و نروم، در رخت‌خواب گرم و نرمِ خانهٔ خودم بخوابم، پهلوی فرزندان و زن محبوبم به سر ببرم؛ این یک چیزی است که برای یک انسان معمولی، برای یک انسانِ کوچک، برای یک روحِ ضعیف، ایده‌آل است، محبوب است، مطلوب است، برایش خودکُشان می‌کند، پیداست که حاضر نیست آن را به‌آسانی از دست بدهد. طمعِ رسیدن به مقام‌هایی که اگر این دربه‌دری را قبول نکردی، آن مقام‌ها در انتظار توست. طمع! ✅ اینها انگیزه‌هایی است که انسان را از پیمودن این راه باز می‌دارد، ترس‌ها و طمع‌ها. 🤔 خب، حالا یک راهرویی را درنظر بگیرید که بلاخره ریسک کرده و به‌قول امروزی‌ها، پا در این راه گذاشته، دارد حرکت می‌کند و می‌رود، اما آیا این انگیزه‌ها تمام شدند. آیا اینی‌که در این راه دارد حرکت می‌کند، آن مزاحم‌هایی که نمی‌گذاشتند وارد این راه بشود، از میان رفتند؟ نه، از میان نرفتند. درست توجه کنید! این مزاحم‌ها اول هم نمی‌گذاشتند وارد این راهِ دور و دراز بشود؛ حالا هم که وارد این راه شده است، نمی‌گذارند آسوده و آرام این راه را طی کند. هر یک قدم که می‌رود، مثل یک خاری، مثل یک قلّابی، مثل یک زنجیری پایِ او را، دامنِ لباس او را، دست او را می‌گیرند و می‌کِشند و از پیمودن راه، او را باز می‌دارند. این هی می‌افتد این‌طرف، هی می‌افتد آن‌طرف، هی این خار دامنش را می‌گیرد، هی آن زنجیر پایش را می‌کشد، هی عشقِ به فرزند او را به سوی خود جذب می‌کند، هی یاد زندگی راحت او را به‌سوی خود می‌کشاند. از این طرف از آن طرف، انگیزه‌های گوناگون این انسان را به جانب‌های مختلف می‌برند، این آدم می‌شود متزلزل؛ مثل همان قایق، گاهی به این‌طرف، گاهی به آن‌طرف، این انسانِ نامطمئن است. 🍀 یک انسان هم هست، وقتی که وارد شد، وقتی به این راه رسید، برای خود یک انگیزه‌ای، یک عامل توجهی به‌وجود می‌اورد که او را از تمام این انگیزه‌های کوچک غافل می‌کند. یک جاذبه و کششی دل او را می‌کشاند که این جاذبه‌های کوچک، جاذبهٔ فرزند، جاذبهٔ زن، جاذبه زندگی، جاذبهٔ پول، جاذبهٔ مقام، جاذبهٔ جان، در مقابل آن جاذبهٔ بزرگ‌تر پوچند،‌ هیچند، نابودند، مؤثر نیستند. ده‌ها آهن‌ربا یک جسم کوچک را به این‌ طرف و آن‌طرف جذب می‌کنند، اما یک آهن‌ربای قوی‌تر وقتی پیدا شد، آن‌چنان جاذبه‌اش این آهنِ کوچک را، این براده را می‌کشد به طرف خود که آهن‌رباهای دیگر اصلاً اثرشان خنثی است. 📌این آدم وقتی‌که با این جاذبهٔ قوی، با این روحیهٔ قوی وارد راهی شد و مشغول پیمودن آن راه شد، دیگر جاذبهٔ زن و فرزند و چیزهای دیگر و زیبایی‌ها و راحتی‌ها و خوشی‌ها و لذت‌ها و عیش و نوش‌ها در او اثری نمی‌گذارند. این آدم کیست؟ ✅ آدم مطمئن، «يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة إرْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً». آن‌کسی می‌تواند راه خدا را تا آخر بپیماید، به سرمنزل و هدف منظور و مقصود نائل آید، که مطمئن باشد حالت اطمینان و سکون در او باشد. اطمینان به این معناست؛ یعنی جاذبه‌ای او را بکشاند. جاذبهٔ ایمان، جاذبهٔ علاقه به خدا، جاذبهٔ علاقهٔ به هدف، آن‌چنان او را مجذوب کند و به سوی خود بکشاند که همهٔ جاذبه‌های دیگر برای او هیچ‌و‌پوچ و مسخره بیایند، هیچ‌و‌پوچ و مسخره. 📗کتاب "طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن" صفحه۱۲۵ 🌏 آدرس پایگاه: 🌐www.nomov.ir 📱 کانال «نُمو» در ایتا: 🆔 https://eitaa.com/joinchat/3512729642C9c7c6bf908