📍 پدری که استاد بود
🔰 خانهی ما سه اتاق داشت. دو اتاق از آنِ پدر بود: یک اتاق نسبتاً بزرگ برای میهمانها، و یک اتاق هم برای مطالعه و غذا خوردن و استراحت؛ شبیه حجرهی طلّاب. ما هم همگی یک اتاق داشتیم: چهار برادر و چهار خواهر، با مادر!
🔹 در مواردی که مادر میهمان یا روضه داشت، ناگزیر بودیم بیرون خانه بمانیم! در اتاق مخصوص پدر، میزی به درازا و پهنای ۸۰ در ۴۰ بود. پدر در سمت طول میز چهارزانو مینشست، ما هم هر دو کنار یکدیگر در یک سمت عرض آن مینشستیم.
🔆 بهخاطر هیبت و جدّیّت پدر در اثنای درس و مذاکره، من و برادرم بر سر اینکه کدام دورتر از پدر بنشینیم، با هم کشمکش داشتیم!
📌 بیشک این تندی و خشم پدر هرچند جنبههای منفی داشت، امّا منکر جنبههای مثبت آن نمیتوانم بشوم؛ زیرا این سختگیری ما را منضبط بار آورد و از انحرافاتی که برای برخی فرزندان روحانیّون به علّت عدم توجّه به آنها پیش میآمد، به دور داشت.
👌 یکی دیگر از اثرات آن نیز این بود که من توانستم ادبیات عرب و دورهی سطح فقه و اصول را در پنج سال و نیم به پایان برسانم.
📔 بخشی از خاطرات دوران جوانی و مبارزات آقا به نقل از کتاب «خون دلی که لعل شد»
#امام_خامنه_ای
@nomov_ir